به نظر لازاروس- فولکمن تنیدگی، پیامد ارزیابی است نه پیایند آن، یعنی در ابتدا فرد ارزیابی می‌کند آیا موقعیت تنیدگی زا است یا خیر و نه زمانی که در معرض تنیدگی ها قرار گرفت حالت تنیدگی را ادراک کند.

 

ارزیابی: لازاروس- فولکمن (۱۹۸۴) به سه نوع برآورد توسط فرد در سنجش یک رویداد اشاره می‌کند:

 

    1. ارزیابی اولیه: عبارت است از اینکه فرد ‌به این نتیجه می‌رسد که رویداد معینی تنیدگی زاست یا نه و درجه خطرناک بودن آن چقدر است. اما ‌به این معنا نیست که ارزیابی مهم ترین نوع ارزیابی باشد.

 

  1. ارزیابی ثانویه: عبارت است از سنجش در دسترس بودن تمهیدات مقابله ای کافی. وقتی که فرد در ارزیابی اولیه، موقعیتی را تنیدگی زا اعلام کرده و این جا فرد می کوشد به سه سوال از خود پاسخ دهد:

اول اینکه چه راه هایی در برابر من گشوده است؟ دوم احتمال این که من بتوانم راهبردهای لازم را برای کاهش تنیدگی به طور موفقیت آمیز به کار گیرم چقدر است؟ و سوم آیا این روش کارگر خواهد افتاد و تنیدگی من کم خواهد شد یا نه؟

 

  1. ارزیابی مجدد: فرد مکرراً می کوشد ارزیابی های خود را از موقعیت تغییر داده و اصلاح کند و به محض آن که اطلاعات جدیدتری دریافت می‌کند ارزیابی دیگری نیز به عمل می آورد. با این حال ارزیابی مجدد همیشه منجر به کاهش تنیدگی نشده و گاهی اثرات افزایشی دارد. رویدادی که قبلاً بی خطر تلقی می شده ممکن است پس از ارزیابی مجدد آسیب زا، تهدید کننده یا چالش گر تلقی شود (ابراهیمی،۱۳۹۱).

لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) اظهار می‌کنند مقابله عبارت است از تغییر مداوم تلاش های شناختی، رفتاری برای اداره خواسته های ویژه بیرونی یا دورنی که به عنوان عامل تمام منابع یا فراتر از منابع شخصی برآورده شوند (همان).

 

‌بر اساس این تعریف مقابله یک فرآیندی است که بر حسب ارزیابی فرد از میزان موفقیت آمیز بودن تلاش هایش تغییر می‌کند، به علاوه این که مقابله خودکار نبوده و الگو و آموخته ای از پاسخ دهی تلاشمند فرد به موقعیت تنیدگی زا است. بالاخره این که مقابله تلاش برای اداره موقعیت است نه کنترل و تسلط بر آن.

 

لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) سلامتی و انرژی روانی را منابع مهم مقابله خواندند، به نظر آن ها افراد تنومند و سالم بهتر از افراد نحیف، بیمار و خسته می‌توانند خواسته های بیرونی و درونی را اداره کنند. دومین منبع، عقیده مثبت است. یعنی فرد معتقد باشد که می‌تواند با تنیدگی مقابله کند. سومین منبع مهارت حل مسأله است که با عقیده مثبت مرتبط است.

 

مهارت های اجتماعی یعنی توانایی کافی فرد برای همکاری با مردم، چهارمین منبع مقابله می‌باشد. آخرین منبع مقابله ای منابع مادی مثل پول است. در دیدگاه تبادلی لازاروس منابع مادی، اجتماعی برای مقابله با تنیدگی فی نفسه مهم نیستند بلکه این عقیده شخصی و ارزیابی اوست که بالاترین درجه اهمیت را دارد (همان).

 

نظریه آرنولد

 

آرنولد[۵۴] دیدگاهی شبیه لازاروس دارد. اساس نظریه آرنولد (۱۹۶۰) بر این است که کلیه محرک های هیجانی قبل از این که منجر به پاسخ هیجانی شوند در مراکز عالی مغز مورد اولین ارزیابی قرار گرفته و پس از این که برای محرک هیجانی پاسخ مناسب تشخیص داده شد (مرحله تشخیص و انتخاب)، از طریق تالاموس و هیپوتالاموس به محرک مذکور پاسخ هیجانی لازم داده می شود. سپس قشر مغز با بررسی فعالیت های موجد و پیامدها دومین ارزیابی را انجام می‌دهد (بهادری،۱۳۹۲).

 

نظریه جانسون

 

جانسون[۵۵] (۱۹۸۶) بر تأثیرات مخرب استرس ناشی از ناتوانی بلندمدت با موقعیت های تنش زا اشاره ‌کرده‌است. زمانی که ارگانیسم در معرض محرکی آسیب زا قرار می‌گیرد و پاسخ های زیست شناختی برای انسجام و پابرجا نگهداشتن او کافی نیستند، از این رو وی ناتوان از مقابله می شود. در این توصیف مقابله چیزی بیش از موفقیت در مهار درونی (صرفاً فیزیولوژی بدن) نیست. دستگاه های مهار روانی نیز منابعی هستند که در رویارویی با مشکلات عمده زندگی دخیل اند. تعامل های اجتماعی و عوامل محافظ بدن، فرآیندهای روانی پیچیده ای هستند که ممکن است واجد یا فاقد توانایی لازم برای برخورد مؤثر با استرس باشند. برخی از افراد و به احتمال زیاد بعضی از حیوانات در برخورد با مشکلات روانی و جسمانی از توانایی‌های بیشتر برخوردارند، عده ای بهتر از دیگران توان مقابله را دارند. بیانگر تفاوت های فردی بین انسان و حیوان های متفاوت در زمینه ‌پاسخ‌گویی‌ زیست شناختی به محرک های مشخص است (ابراهیمی،۱۳۹۱).

 

۷-۲ پیشینه تحقیق

 

سهیل سعادت و همکاران (۲۰۱۰) طی تحقیقی دریافتند که بیماران مبتلا به ضایعه نخاعی کیفیت زندگی مرتبط با سلامت کمتری را نسبت به افراد سالم تجربه می‌کنند.

 

بنت، جونز، ملوی، چامبراین و تنانت (۲۰۰۲)در پژوهشی دریافتند که میزان کیفیت زندگی بزرگسالان مبتلا به ناتوانی جسمی- حرکتی پایین تر از همتایان عادی آن ها‌ است.

 

ناترولوند (۲۰۰۱)نیز در پژوهش های خود به نتایج مشابهی ‌در مورد کیفیت زندگی افراد مبتلا به پلاسیدگی عضلانی دست یافتند.

 

نتایج پژوهش موسوی، منتظری و سروش (۱۳۸۶)نشان داد که کیفیت زندگی زنان جانباز مبتلا به ضایعه نخاعی، در حیطه‌های عملکرد اجتماعی، مشکلات روحی و سلامت روان، از جمعیت عادی ایران کمتر است.

 

شاهنده (۱۳۸۲) در پژوهشی دریافت که میزان کیفیت زندگی افراد مبتلا به آسیب نخاعی، در حیطه های اشتغال، وضعیت اقتصادی، سلامت جسمی و آسایش روانی مشخصا پایین تر از سایر حیطه ها است.

 

نتایج پژوهش اسماعیلی، ‌عالی خانی، غلام عراقی و حسینی (۱۳۸۴) نیزحاکی از این است که خودکارآمدی افراد مبتلا به تصلب بافت چندگانه مبتلایان به بیماری قلبی، بیماران همودیالیزی وافراد مبتلا به آسیب نخاعی، با کیفیت زندگی آنان رابطه دارد.

 

مرادی و ملک پور (۱۳۸۹)نیز در پژوهشی نشان دادند که آموزش گروهی خودکارآمدی بر کیفیت زندگی زنان دچار ناتوانی جسمی و حرکتی اثر مثبت دارد.

 

محمودی، شریعتی و بهنام پور (۱۳۸۲)در تحقیقی ‌به این نتیجه رسیدند که کیفیت زندگی بیماران دیالیزی تحت تاثیر شیوه مقابله‌ای هیجان‌مدارمی‌باشد و در کل نیز کیفیت زندگی بیماران دیالیزی تحت تاثیرشیوه های مقابله ای است.

 

فصل سوم

 

روش پژوهش

 

۱-۳روش انجام تحقیق

 

روش انجام پژوهش با توجه به ماهیت موضوع، همبستگی و آزمایشی می‌باشد.

 

۲-۳جامعه آماری

 

جامعه آماری شامل کلیه بیماران دچار ضایعه نخاعی مراجعه کننده به کلینیک طب سوزنی دکتر محمد جلال وفا در سال ۱۳۹۲در شهر زنجان و مراقبان آن ها بود. علت انتخاب این مرکز درمانی مراجعه تعداد زیادی از بیماران از تمام نقاط کشور ‌به این کلینیک بود.

 

۳-۳نمونه آماری و روش نمونه گیری

 

در این تحقیق آزمودنی ها به روش در دسترس شامل ۱۰۴بیمار و ۸۶ مراقب انتخاب شدند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...